WELCOME TO YOUR BLOG

وبلاگی برای همه

دانلود داستان بسیار زیبای هری پاتر و کیمیاگر برج

 


ادامه مطلب
نوشته شده در پنج شنبه 1 ارديبهشت 1390برچسب:,ساعت 15:16 توسط imanmfr| |

داستان های کوتاه با موضوع هایی زیبا و متنوع

 

 

 

 

بد شانسی

وقتی بیدار شدم تمام تنم درد می کرد و می سوخت. چشم هایم را بازکردم و دیدم پرستاری کنار تختم ایستاده.

اوگفت:«آقای فوجیما . شما خیلی شانس آوردید که دو روز پیش از بمباران هیروشیما جان به در بردید. حالا در این بیمارستان در امان هستید.»

با ضعف پرسیدم :« من کجا هستم؟»

آن زن گفت :« در ناگازاکی»

 

برای خواندن تمامی داستان ها به ادامه ی مطلب رجوع کنید.


ادامه مطلب
نوشته شده در پنج شنبه 1 ارديبهشت 1390برچسب:,ساعت 14:18 توسط imanmfr| |


Power By: LoxBlog.Com